شبکه اجتماعی تکواژه ها شبکه اجتماعی تکواژه ها
    جستجوی پیشرفته
  • وارد شدن
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2025 شبکه اجتماعی تکواژه ها
    درباره • فهرست راهنما • با ما تماس بگیرید • سیاست حفظ حریم خصوصی • شرایط استفاده • بازپرداخت

    انتخاب کنید زبان

  • English
  • German
  • Persian

تماشا کردن

تماشا کردن

وبلاگ

مقالات را مرور کنید

بازار

آخرین محصولات

صفحات

صفحات من صفحات لایک شده

بیشتر

انجمن کاوش کنید پست های محبوب شغل ها ارائه می دهد بودجه
تماشا کردن بازار وبلاگ صفحات من همه را ببین

کشف کردن نوشته ها

Posts

کاربران

صفحات

گروه

وبلاگ

بازار

انجمن

شغل ها

بودجه

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

ع ش ق ؛ سه حرف جادویی
(ع)، بی نقطه و خمیده قامت، با صورتی به غمگینی آفتاب های پاییزی

(ش)، پُرنقطه و نشسته بر زانوی خاطرات برگزیده ام که دیگر هق هق را نوازش نمی کنند

(ق)، قهر آلودتر از (ع) اما با صورتی به امید روزهایی که قرار است بیاید

ع ش ق، سه حرفی که تمام کلمات را با جادوی خود تسخیر کرده اند

سه حرفی که تمام حرف های من است برای تو که هیچ نمی دانی از حروف گم گشته زندگی ام...

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

یک مردادی ساعت های زندگی تان را روی شادی تنظیم می کند و هر ثانیه از آن را سرشار از غافلگیری می کند.با مهربانی های شان غم هایت را کناری می زنند و خوش عطرترین گلهای عشق را در دلت می کارند.نمی شود در کنار یک مردادی باشید و لبخند با لبانتان غریبه باشد...مردادی ها دلیل لبخند آدم ها و دنیااا هستند!...

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

تمامیِ سلول های بدنم،
با آرایشی،
به زیباییِ گلبرگ هایِ سرخِ گل رز،
در کنار یکدیگر ایستاده اند؛
که قلب بنوازد
و آن ها بخوانند،
سرود دوست داشتنت را...

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

آمدی رویای من تعبیر شد
عشق پیش روی من تصویر شد
آمدی و زادگاه عشق من
فصل "تابستان " و ماه مرداد شد....

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

گفتم :« عشق شبیه بوته تمشک است، کوتاه و پُر تیغ، با میوه های ریز قرمز؛ اغواگر؛ زود که بچینی اش گس است و لب جمع کن، وقتی هم که رسید، ترش و چشم جمع کن... چه کال بچینی اش ، چه رسیده، خراش به تن ات می اندازد به یادگار، یک عمر...» گفت:« عشق به درخت توت می ماند، حقیرش نکن، آبش که بدهی رشد می کند و قد می کشد. نردبان می شود برای دیدن دختر همسایه... داستان درخت توت، داستان بید است و پروانه. یا توی پیله، خفه می شوی و از بین می روی یا تبدیل به پروانه می شوی...

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

تو وقتی می بینی که من افسرده ام نباید بگذری
سکوت کنی
یا فقط همدردی کنی
بنا کننده شادیهای من باش!
مگر چقدر وقت داریم؟
یک قطره ایم که میچکیم در تن کویر و تمام میشویم. .

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

قلمی دارم من
رنگ او چون دل من صاف،به سفیدی برف...
سفیدی بهار...
حال او چون دلم است
در همه حال غریب....
هستی من لب او....

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

چقدر سخت می شود
یک جاهایی از زندگی
وقتی گلویت
پر از فریادهای خاک خورده است
ولی از ترس جدایی
و ویرانی سالهای عمرت
محکوم به سکوت می شوی!...

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

روییده
دل تنگی
.
جای نَرگس
.
تنگ شد
به تن
دیوار خاطره ها

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

سلام
صبح زیباتون بخیر

لبتون گل

چشماتون نور

کامتون عسل

لحنتون مهر

حرفاتون غزل

حستون عشق

دلتون گرم

حالتون خوبِ خوبِ خوب

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
avatar

ارشان (جواد) صابر مختاری

 
درود روزت خوش
پسندیدن
1
پسندیدن
· 1595914310
1 پاسخ

حذف نظر

آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟

Showing 1689 out of 1761
  • 1685
  • 1686
  • 1687
  • 1688
  • 1689
  • 1690
  • 1691
  • 1692
  • 1693
  • 1694
  • 1695
  • 1696
  • 1697
  • 1698
  • 1699
  • 1700
  • 1701
  • 1702
  • 1703
  • 1704

ویرایش پیشنهاد

افزودن ردیف








یک تصویر را انتخاب کنید
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟

بررسی ها

برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد

پرداخت با کیف پول

هشدار پرداخت

شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟

درخواست بازپرداخت